رفت
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 1:41 توسط عسل
|
به یاد دوست عزیزم نیما
داشتن ۲۲ کامنت احوال پرسی بهم امید میده..امید ادامه..
هرچند فقط ۲ روز ازش گذشته باشه!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی................................................................
پ ن:این اصلا خوب نیست..
وقتی اومدم اینجا و رسما شدم لیدی مارمالاد پر بودم از این دردا ...تو مردابی دست و پا میزدم که فک میکردم راه خلاصی ازش فرار کردن به دنیای مجازییه...دنیایی که هیچکی نمیدونه تو کی بودی و کی هستی و حتی کی قراره باشی...
بعدها دیدم دنیای مجازی منو غافل کرده از همه ی اون چیزی که من به عنوان عسل هستم کمرنگ شدم و این اواخر حتی بیرنگ اما الان دوباره پرت شدم وسط همون مردابی که دو سال پیش توش گیر افتاده بودم
و این بار هم دریغ از یه ناجی...
این روزا در حالِ عبوری از من.....
آهای تو که فکر می کنی سوزوندی .....
دارو ندارم و با دوری از من....
طاقت نداری ببینی می دونم.....
این همه طاقت و صبوری از من.....
ستاره ها میگن پشیمون شدی.....
میخوای بگی که غرق نوری از من.....
فکر نکنم بشه با صدتا دریا.....
این همه نفرت و بشوری از من.....
نمی دونم میخوای با قلب سنگی.....
دل ببری بازم چه جوری از من .....